جدول جو
جدول جو

معنی گل کفش - جستجوی لغت در جدول جو

گل کفش(گُ لِ کَ)
گلی که از ابریشم و گلابتون و مانند آن بر تیماج و سقلاّ ب کفش دوزند و هم از چوب سازند و در پاشنۀ کفش تعبیه کنند و گلهای عاج در آن پرچین نمایندو آنرا کوکب کفش نیز گویند. (آنندراج) :
هاله را از رشک نعلت آتش اندر خرمن است
از گل کفشت چمن را خار در پیراهن است.
محسن تأثیر (از آنندراج).
آسمان از مه نو نعل در آتش دارد
که گل کفش تو را بر سردستار زند.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل کلم
تصویر گل کلم
نوعی کلم با گل هایی به شکل تودۀ سفید اسفنجی و سفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پل کش
تصویر پل کش
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل نوش
تصویر گل نوش
از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ کَ دَ / دِ)
ده کوچکی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 108000گزی شمال میناب و 6000گزی باختر راه مالرو میناب به گلاشکرد. دارای 10 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
بستان افروز و گل تاج خروس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
نام نوایی است در موسیقی:
تا بر بم و بر زیر نوای گل نوش است
تا بر گل بر بار خروش ورشان است.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ شَ / شِ)
به لغت اصفهانی احریض است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به کافشه و کافیشه و گل کاغاله و کاجیله شود
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ مَ نِ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 5500گزی خاور مراغه و 3هزارگزی شمال راه شوسۀ مراغه به میانه. هوای آن معتدل و دارای 101 تن سکنه است. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات و نخود است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ کَ لَ)
معروف است و آنرا ترشی کنند و خورند
لغت نامه دهخدا
(گِ کَ / کِ)
عمل گل بردن. کار گل کردن. حمل گل کردن
لغت نامه دهخدا
(گِ گَ)
دهی است از دهستان لنگا از شهرستان شهسوار واقع در 23000گزی جنوب خاوری شهسوار و1000گزی جنوب راه شوسۀ شهسوار به چالوس. هوای آن معتدل و دارای 65 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کاظم رود و محصول آن برنج و چای است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گِ کُ پَ هَِ)
دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 42هزارگزی شمال باختری تربت جام و 7هزارگزی جنوب راه شوسۀ عمومی مشهد به تربت جام. هوای آن معتدل و دارای 58 تن سکنه است. محصول آن غلات، پنبه و بنشن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل شفا
تصویر گل شفا
گل کربلا
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل کشی
تصویر گل کشی
حمل و نقل گل و خاک: کپه گل کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل نفس
تصویر گل نفس
خوشبوی، گل سخن آنکه بوی گل دهد خوشبو معطر، خوش سخن خوش کلام
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگی است از موسیقی قدیم: تا بربم و بر زیر نوای گل نوش است تا بر گل بر بار خروش ورشان است. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلکیش
تصویر گلکیش
گل تاج خروس
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده از گل: زمین ز سایه ابر بهار گل پوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل نوش
تصویر گل نوش
نام نوایی است در موسیقی
فرهنگ فارسی معین
۱ـ اگر خواب ببینید گل کلم می خورید، نشانه آن است که بخاطر کوتاهی در انجام وظیفه مورد سرزنش قرار خواهید گرفت.
۲ـ دیدن گل کلم در حال رشد، نشانه آن است که پس از شکست و ناکامی آینده ای درخشان خواهید داشت.
۳ـ اگر دختری در باغ، گل کلم ببیند، علامت آن است که بخاطر حرفهای پدر و مادرش ازدواج می کند، نه با اراده خود. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
کلوخ
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ی کوه، جاده ی مالرو، زن باره، سرک کشیدن به جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای جهت جا به جا کردن خاکستر، مسیر مستقیمی که گاو به هنگام شخم زدن طی کند
فرهنگ گویش مازندرانی
خاک انداز، وسیله ای برای جابه جایی آتش و خاکستر گرم و خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
کف تلخ نیشکر
فرهنگ گویش مازندرانی
کوهی در بیست و شش کیلومتری جنوب شهرستان کتول که ارتفاع
فرهنگ گویش مازندرانی
کلوخ
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
حیف و میل، آماده کردن خزانه ی شالی، نرم کردن کلوخ های زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قلعه ای در جنده رودبار یا جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
گل گوش
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که از گله خارج شود و چرای انفرادی نماید، اریب، راه
فرهنگ گویش مازندرانی